Sent to you by گریلا via Google Reader:
via Donbaleh.com by mns2000 on 1/23/11
«تهران من حراج» داستان نسل جوان امروز ايران است. همانها كه اينروزها خواب استبدادگران را به كابوسى بدل كردهاند. فيلم داستان آشنايى و عشق مرضيه و سامان است. مرضيه دانشجوى جوانى است كه بهدور از پدرى كه از خانه بيرونش كرده و مادرى كه از ترس پدر حتا جرئت گفتگوى تلفنى با او را هم ندارد به تنهايى زندگى مىكند و با خياطى و طراحى لباس روزگار مىگذراند و در تئاتر بازى مىكند و هر از چند گاهى با دوستانش در ديسكويى يا خانهاى جمع مىشوند و مشروبى مىخورند و پكى به علف مىزنند و پسربازى مىكنند. سامان شهروند استراليا است و بهدنبال پول درآوردن دو سه ماهى است كه به ايران آمده است. اين دو در يك برنامه ديسكوى زيرزمينى كه در مزرعهاى خارج از شهر برگزار شده با هم آشنا مىشوند و قرار ازدواج مىگذارند. اما سرنوشت آنطور كه انتظار مىرود با آنها همراهى نمىكند. مهمتر از داستان ظاهرى فيلم پسزمينه آن است كه روانشناسى اجتماعى نسل جوان ايران است و لايههاى مختلفى كه آنها بايد خود را در آن بپوشانند تا بتوانند زير سلطه استبداد خشن مذهبى دوام آورند. و اين تصويرى كاملا متفاوت با آنچه تا همين اواخر در رسانههاى غرب از ايران ارائه مىدادند به دست مىدهد. نسلى كه از سويى تشنه يادگيرى است و از سويى از ابتدايىترين امكانات شادى و تفريح محروم شده و مجبور است براى دستيابى به چنين امكاناتى به روشهاى ابتكارى عجيبى دست بزند. همين حس خلاقيت بود كه پس از تقلب در انتخابات توانست با چنان مهارتى اخبار جنبش را به جهانيان برساند كه نهتنها حكومتيان را در ايران كه تمام جهانيان را حيرتزده كرد. و باز همين نسل است كه زير فشارهاى طاقتفرساى استبداد مذهبى بهدنبال هر راه فرارى است تا از ايران خارج شود و به غرب بيايد. اين را در همان چند صحنه اول مىبينيم وقتى دوست مرضيه مىگويد مىخواهد او را با مردى آشنا كند كه «سيتىزن» است. و در جواب مرضيه كه مىپرسد سيتىزن چه كشورى، مىگويد چه فرقى مىكند مهم اين است كه از اون سر دنيا آمده است.
Things you can do from here:
- Subscribe to Donbaleh.com using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
No comments:
Post a Comment